سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خورشید تابنده عشق
قالب وبلاگ
لینک دوستان

  از مدت هاست با شاعر جوان ولى در  شعر و شاعرى می توان که وى را شاعر شورییده،  با تخیل بالا و والا خواند از طریق دنیاى مجازى آشنا شده ام .  نامش احمد محمود و تخلص اش امپراطور ، من نه تنها شیفته تخیل شاعرانه اش  هستم بلکه اخلاق نیکو و سیرت تمام نماى انسانی اش وادارم  ساخت تا بمثابه ى انسانى که به انسانهایی عاطفى و آنهایی  که به انسانیت مى اندیشندچند جمله اى بنویسم ،  وآن چنین شد که : با همه مصروفیت هایم سرى بزنم  به خواندن اشعار اش که در آن مروارید ها کمیاب  را براى تسکین احساسم انتخاب کنم  شاعر عزیز در بحر شاعرانه اش همه قالب هایی  شعرى کلاسیک و نو را تجربه نموده است ،  همچنان به دنیاى بزر? شاعرانه بیدل صاحب  سخت وابست?ى و ?رویده است  وى اشعار بیدل صاحب را خیلى زیبا انتخاب و  با ذوق عالى خود خطاطى ودر معرض شیفت?ان  بیدل بزر? قرار داده است  ازین برترى شاعر جناب احمد محمود امپراطور  ا?ر ب?ذریم ، در شعرش حقایق تلخى از حوادث دوران و  حالات وطن تجلى یافته است که یکى دو شعرش را  با شما دوستان شعر شریک میسازم . براى معرفى شاعر حوصله و دید باز شاعرانه در کار است  که این توان را در خود نمى بینم اما منحیث علاقمند شعر که  براحساس و عاطفه ام تاثیر ?ذار بوده به خود این حق را داده ام  که منحیث علاقمند شعراز کار کرد اش تحسین و قدردانى نمایم  چند بیت از اشعار شاعر را جهت آشنایی با شاعر شریک مى نمایم.  با مهر  زرغونه عطا  تا ســــــروری در دست بد و لنده غر افتاد دزد از در و دیــــوار به شهـر و گذر افتاد ملت ز پـیء دارو و جـــــا و غــــم روزی دولت به غـــم جیب خود و گنج و زر افتاد از هرسو صدای بم و هاوان و تفنگ است بابــــا و نـــوه هــر دو میــــان شــــرر افتاد وجدان شده مومیایی وغیرت زده در خواب همــــت که ز بــــــازو و ز مّـــد نظر افتاد ناکامی صد در صدی فخـــرست و مباهات رســــــوایی بیـــن المــــللی معتبــــــر افتاد یک لقمه گک نان خنک هم به گدایی ست دریـــــوزه و دارا نگــــری در بـــــدر افتاد دانشـــــورِ دوران شده بیچــــــاره و ولگرد در مسنـــد فــــــرزینی جهـــــول پکر افتاد در مادر و دختر که دگر عاطفه ای نیست دیــــــدم که پسر نیـــــــز به جان پدر افتاد یک دم نتـــــوان یک دم راحت زدن اینجا حلقوم عمــــر در دمی تیــــغ و تبـــر افتاد از هرچه بگویم به خدا شـــــرم بیان است از بس کـــه بد اندیشی میــــــان بشر افتاد محمود دگر صلح و ترقی همه لاف است در کشــوری که حاکمش از پشت خر افتاد --------------------------------------- بامداد دوشنبه 30 جدی 1398 خورشیدی که برابر میشود به 20 جنوری 2020 ترسایی سرودم


از مدت هاست با شاعر جوان ولى در

شعر و شاعرى می توان که وى را شاعر شورییده،

با تخیل بالا و والا خواند از طریق دنیاى مجازى آشنا شده ام .

نامش احمد محمود و تخلص اش امپراطور ، من نه تنها شیفته تخیل شاعرانه اش

هستم بلکه اخلاق نیکو و سیرت تمام نماى انسانی اش وادارم

ساخت تا بمثابه ى انسانى که به انسانهایی عاطفى و آنهایی

که به انسانیت مى اندیشندچند جمله اى بنویسم ،

وآن چنین شد که : با همه مصروفیت هایم سرى بزنم

به خواندن اشعار اش که در آن مروارید ها کمیاب

را براى تسکین احساسم انتخاب کنم

شاعر عزیز در بحر شاعرانه اش همه قالب هایی

شعرى کلاسیک و نو را تجربه نموده است ،

همچنان به دنیاى بزرگ شاعرانه بیدل صاحب

سخت وابستگى و گرویده است

وى اشعار بیدل صاحب را خیلى زیبا انتخاب و

با ذوق عالى خود خطاطى ودر معرض شیفتگان

بیدل بزرگ قرار داده است

ازین برترى شاعر جناب احمد محمود امپراطور

اگر بگذریم ، در شعرش حقایق تلخى از حوادث دوران و

حالات وطن تجلى یافته است که یکى دو شعرش را

با شما دوستان شعر شریک میسازم.

براى معرفى شاعر حوصله و دید باز شاعرانه در کار است

که این توان را در خود نمى بینم اما منحیث علاقمند شعر که

براحساس و عاطفه ام تاثیر گذار بوده به خود این حق را داده ام

که منحیث علاقمند شعراز کار کرد اش تحسین و قدردانى نمایم

چند بیت از اشعار شاعر را جهت آشنایی با شاعر شریک مى نمایم.

با مهر

زرغونه عطا

تا ســــــروری در دست بد و لنده غر افتاد
دزد از در و دیــــوار به شهـر و گذر افتاد
ملت ز پـیء دارو و جـــــا و غــــم روزی
دولت به غـــم جیب خود و گنج و زر افتاد
از هرسو صدای بم و هاوان و تفنگ است
بابــــا و نـــوه هــر دو میــــان شــــرر افتاد
وجدان شده مومیایی وغیرت زده در خواب
همــــت که ز بــــــازو و ز مّـــد نظر افتاد
ناکامی صد در صدی فخـــرست و مباهات
رســــــوایی بیـــن المــــللی معتبــــــر افتاد
یک لقمه گک نان خنک هم به گدایی ست
دریـــــوزه و دارا نگــــری در بـــــدر افتاد
دانشـــــورِ دوران شده بیچــــــاره و ولگرد
در مسنـــد فــــــرزینی جهـــــول پکر افتاد
در مادر و دختر که دگر عاطفه ای نیست
دیــــــدم که پسر نیـــــــز به جان پدر افتاد
یک دم نتـــــوان یک دم راحت زدن اینجا
حلقوم عمــــر در دمی تیــــغ و تبـــر افتاد
از هرچه بگویم به خدا شـــــرم بیان است
از بس کـــه بد اندیشی میــــــان بشر افتاد
محمود دگر صلح و ترقی همه لاف است
در کشــوری که حاکمش از پشت خر افتاد
---------------------------------------
بامداد دوشنبه 30 جدی 1398 خورشیدی
که برابر میشود به 20 جنوری 2020 ترسایی
سرودم

احمد محمود امپراطور


[ شنبه 98/11/19 ] [ 5:24 عصر ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 658
بازدید دیروز: 60
کل بازدیدها: 1254713